۲/۰۳/۱۳۸۶

زبان(۱)

هیچ وقت فراموش نمی‌کنم چقدر به پدربزرگ و مادربزرگم غر می‌زدم بابت این که موقع ترکی صحبت کردن از کلمات فارسی استفاده می‌کنند؛ که مثلا وقتی ترکی صحبت می‌کنند، نگویند "سیخ" و بگویند "شیش"، یا به جای "بامادور" نگویند "گوجه". حالا این گوی و این میدان! این بار من هستم، و چالش هر روزه‌ای که با زبان دارم.
سعی می‌کنم تا جایی که ممکن است، موقع فارسی حرف زدن، از کلمات انگلیسی استفاده نکنم، اما رعایت این نکته نیاز به توجه فعالانه دارد، چرا که اگر تنها بگویی و بگذری، تعداد کلمات انگلیسی در جمله‌هایت روز به روز بیشتر می‌شوند.
گاهی گفتن معادل انگلیسی منظور را راحت‌تر و سریع‌تر منتقل می‌کند. مثلا "اپلای" کردن" راحت‌تر از "تقاضا/ درخواست (پذیرش) کردن" است، "برک" آسان‌تر از "زمان استراحت"، و "موو کردن" کوتاه‌تر از "اسباب‌کشی کردن". بعضی را می‌توان کمی توجیه کرد، اما بعضی دیگر فقط به دلیل بی‌توجهی است و یا گاهی هم توجه و تلاش در جهت عکس! این موضوع به خصوص موقع صحبت کردن با ایرانی‌هایی که اینجا هستند، چشمگیرتر است، و حتی به نظر می‌رسد گاهی به کار بردن کلمه‌ی فارسی باعث سردرگمی طرف مقابل می‌شود؛ مثلا اگر بعد از تلاش برای پیدا کردن معادل فارسی، از کسی بپرسید که "آيا باید این کاغذهای تبلیغاتی را در سطل بازیابی انداخت؟"، ممکن است با تعجب نگاهتان کند و بگوید:‌ "چی‌؟! اون فلایرها رو میگی؟ نه، اونا باید ریسایکل بشن!" و اگر تازه‌وارد هم باشید، خوشحال خواهد شد از این که یادتان داده‌ به آن "کاغذهای تبلیغاتی"، "فلایر" می‌گویند!
می‌دانم کارکرد اصلی زبان، برقراری ارتباط است (یا این‌طور فرض می‌شود) و شاید برخورد من متعصبانه باشد٬ اما به هیچ وقت دلم نمی‌خواهد چند سال دیگر به زبانی صحبت کنم که هر چه هست، بی‌شک فارسی نیست، و جمله‌هایم چیزی شبیه این باشند، که بدون اغراق نظیرش را شنیده‌ام: "از خونه آل د وی درایو کردم جیم، سارا رو پیک‌آپ کردم و بعد زود رفتم تا آن‌تایم به اپوینتمنتم با لویر برسم."

هیچ نظری موجود نیست: