الآن به ساعت نگاه کردم، دیدم از 2 هم گذشته، اصلا نفهمیدم...
امروز عصر رفته بودیم mall(!)، البته من که خرید نداشتم، یا به عبارتی خرید نکردم. مراکزخرید یا همون مالهای اینجا از لحاظ وسعت با بزرگ ترین مراکز خرید ایران هم قابل مقایسه نیستند. به راحتی میشه توشون گم شد. خلاصه کلی چرخ زدیم و اینور و اونور رفتیم. اما هرچقدر چیزهای بیشتری می بینم، مطمئن تر میشم که این غربی ها(!) خیلی خوب بلدن که چطوری جیب مردم رو خالی کنن، با هزارویک راه مردم رو وادار به خرید کردن می کنن. هر روز یک مدل جدید از هر محصولی به بازار میآد و بنابراین مدل قبلی اَخ میشه، قیمتها هم که امکان نداره رند باشن، هیچ وقت جنس 30.00 دلاری نمیبینی، همیشه 29.99$. انواع واقسام حراج ها رو هم که دارن، یکی بخر، دومی نصف قیمت... چهارتا بخر، پنجمی مجانی... تازه کلی هم کوپن و اینجور چیزا در خونه میآد، که به هوای اون چند در صد تخفیف هم که شده بری خرید کنی. خیلی از فروشگاهها هم که برای خودشون کارت اعتباری، کارت امتیاز و از این مسخره بازیها دارن... بیخود نبود که اون موقع ها می دیدیم هر کس از اونور میآد، تو کیفش یک عالم کارت داره... تازه آدم این سیاستها رو یکی اش رو می بینه و متوجه میشه، اما دهتای دیگه رو نمیبینه. اما چیزی که از اینا هم بیشتر حرصم رو درمیاره، این جنسهای به اصطلاح مارکدار هستن. یک جفت کفش که اگر به من مجانی هم بدن٬ نمیپوشم، فقط به خاطر این که فلان مارک کوفتی رو داره، 800 دلاره و فلان کیف(از نظر من) بیریخت یا معمولی2500 دلار... سر آدم از قیمتهای احمقانه سوت میکشه، اما سر من بیشتر از این سوت میکشه که همه هم به اینا بهبه و چهچه میگن! در صورتی که همون اجناس با همون کیفیت اگر مارک نداشته باشند، کسی نگاهشون هم نمیکنه...
اما خب، من که نمیتونم این چیزا رو عوض کنم، اگر خیلی زرنگ باشم، میتونم مواظب باشم که خودم گولشون رو نخورم...
امروز عصر رفته بودیم mall(!)، البته من که خرید نداشتم، یا به عبارتی خرید نکردم. مراکزخرید یا همون مالهای اینجا از لحاظ وسعت با بزرگ ترین مراکز خرید ایران هم قابل مقایسه نیستند. به راحتی میشه توشون گم شد. خلاصه کلی چرخ زدیم و اینور و اونور رفتیم. اما هرچقدر چیزهای بیشتری می بینم، مطمئن تر میشم که این غربی ها(!) خیلی خوب بلدن که چطوری جیب مردم رو خالی کنن، با هزارویک راه مردم رو وادار به خرید کردن می کنن. هر روز یک مدل جدید از هر محصولی به بازار میآد و بنابراین مدل قبلی اَخ میشه، قیمتها هم که امکان نداره رند باشن، هیچ وقت جنس 30.00 دلاری نمیبینی، همیشه 29.99$. انواع واقسام حراج ها رو هم که دارن، یکی بخر، دومی نصف قیمت... چهارتا بخر، پنجمی مجانی... تازه کلی هم کوپن و اینجور چیزا در خونه میآد، که به هوای اون چند در صد تخفیف هم که شده بری خرید کنی. خیلی از فروشگاهها هم که برای خودشون کارت اعتباری، کارت امتیاز و از این مسخره بازیها دارن... بیخود نبود که اون موقع ها می دیدیم هر کس از اونور میآد، تو کیفش یک عالم کارت داره... تازه آدم این سیاستها رو یکی اش رو می بینه و متوجه میشه، اما دهتای دیگه رو نمیبینه. اما چیزی که از اینا هم بیشتر حرصم رو درمیاره، این جنسهای به اصطلاح مارکدار هستن. یک جفت کفش که اگر به من مجانی هم بدن٬ نمیپوشم، فقط به خاطر این که فلان مارک کوفتی رو داره، 800 دلاره و فلان کیف(از نظر من) بیریخت یا معمولی2500 دلار... سر آدم از قیمتهای احمقانه سوت میکشه، اما سر من بیشتر از این سوت میکشه که همه هم به اینا بهبه و چهچه میگن! در صورتی که همون اجناس با همون کیفیت اگر مارک نداشته باشند، کسی نگاهشون هم نمیکنه...
اما خب، من که نمیتونم این چیزا رو عوض کنم، اگر خیلی زرنگ باشم، میتونم مواظب باشم که خودم گولشون رو نخورم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر