داشتم دو تا پست آخرم رو با هم مقايسه میکردم٬ به اين نتيجه رسيدم که من از لحاظ روحی و خلقی به شدت دچار تعادلم! اما از شوخی که بگذريم٬ حالم اين روزها واقعا همينجوريه٬ يا همزمان به مسائل مختلف فکر میکنم و هول برم میداره که بالاخره چی درسته٬ چهکار بايد کرد٬ چه کارهايی میشه کرد... و يا میزنم به رگ بیخيالی و به خودم میگم ولش کن٬ همهچيز درست میشه... البته تمام اينها مربوط به زمانی میشه که مشغول وبگردی نيستم٬ چون اين روزها بيشتر وقتم اينطوری میگذره.
ديروز يه بسته بيسکوئيت (توليد شده در مالزی)خريدم که روش نوشته بود: «حلال»! من نمیدونم بيسکوئيت حلال ديگه چه صيغهايه. تا جايی که سواد مذهبی بنده ـ که به دليل داشتن سعادت تحصيل در ايران اسلامی کم هم نيست ـ قد میده٬ حلال يا حرام فقط در مورد خوردنیهايی مثل گوشت يا فرآوردههای گوشتی گفته میشه٬ نه بيسکوئيت يا مثلا سبزی و ميوه!
اين قضيهی حلال و کوشر(kosher) هم اينجا برای خودش مسئلهای شده٬ من تا موقعی که ايران بودم٬ نمیدونستم که يهودیها هم دستورات مذهبی خاصی برای ذبح دارن.
امروز به بابا میگفتم که احتمالا در صدر اسلام توی عربستان خوردن ماهی چندان رواج نداشته٬ و به همين خاطر زياد به صرافتش نيفتادن که برای گرفتن ماهی و ذبحش(!) هم قانون وضع کنن٬ و الا اون مسلمونهايی که فقط گوشت حلال میخورن٬ از خوردن اين يک قلم هم تو خيلی جاها محروم میشدن. البته اين هم ناگفته نماند که ـ از شاهدان عينی! ـ شنيدهم خيلی از رستورانهايی که مدعی داشتن گوشت حلال هستن٬ گوشت مصرفیشون رو از همين سوپرمارکتهای معمولی میخرن.
توضيحالمسائل من در اين مورد اينطور فتوا میده: تا زمانی که مطمئن نيستند که گوشت حلال نيست٬ خوردن آن اشکالی ندارد٬ گرچه احتياط آن است که خوردهنشود. اما اگر با چشم خود ببينند و يا دو نفر بالغ شهادت دهند که گوشت حلال نيست٬ در اين صورت احتياط واجب آن است که از غذاهای گوشتی آن رستوران يا غذاهايی که به هر شکل با گوشت حرام تماس ـ ولو تماس تلفنی ـ داشتهاند٬ ميل نفرمايند و حسرت چلوکباب به دلشان بماند! و واجب کفايی است که به صاحب دغل رستوران نيز تف بياندازند!