نمیدونستم که اين رو بايد بنويسم يا نه٬ اما هر چه باداباد... از شما چه پنهون که من مدتيه که به عمل شنيع دزدی مبادرت میورزم... قضيه از اين قراره که ما اينجا اشتراک اينترنت نداریم٬ اما در عوض چند تا همسايهی دانشجو و استاد دانشگاه داريم! و اون طور که از ظواهر امر پيداست٬ همسايههای محترم اينترنت wireless دارن و سيگنالشون هم توی اتاق من اون قدر هست که بتونم connect بشم. البته تا اون جايی که من بیسواد میدونم اين استفادهی من هيچ ضرری برای همسايههای عزيز نداره٬ مگه اين که بنده خداینکرده قصد داشته باشم که به کامپيوترهاشون نفوذ کنم و اطلاعاتشون رو بدزدم و خلاصه از اين جور کارهای خلاف! اما من بدبخت نه دليلی برای اين کار دارم و نه توش جذابيتی میبينم و نه شکر خدا سواد و عرضهش رو دارم! و مهمتر از همه هرگز نسبت به اين آدمهای نازنين که میتونم به طور رايگان از اينترنتشون بهرهمند بشم٬ همچين جسارتی نمیکنم!
اما خب اين استفادهی مجانی فقط يه طرف قضيهست٬ باقی داستان اونطورها هم که به نظر میرسه جذاب نيست. بالاخره بايد بين من مفتخور و اون بندهی خدايی که بابت اينترنتش پول میده٬ يه فرقی باشه... و اما اون فرق اينه که احتمالا من تا چند وقت ديگه به سلامتی دچار آرتروز گردن و زانو و بقيهی انواع آرتروز میشم٬ و چه بسا که در راه اينترنت شهيد هم بشم! چرا که برای دستيابی به اين پديدهی گرانقدر از انجام هيچ نوع عمليات آکروباتيک دريغ نورزيده٬ و برای حفظش چه جانفشانیها که نمیکنم... (من رو تصور کنيد در حالی که پاهام رو دور چراغ حلقه کردم و از سقف اتاق آويزونم و لپتاپ هم به گردنمه و دارم تایپ میکنم!)
و اما نتيجهی اخلاقی ماجرا اينه که بهتره آدم يهکمی پول خرج کنه٬ تا مجبور نباشه به خاطر چندتا دونه سيگنال ناقابل همسايه پشتک و وارو بزنه و عمليات ژانگولر* انجام بده!
*اين اصطلاح «عمليات ژانگولر» در اصل از «ابراهيم رها» به سرقت رفته! (انگار اين دزدیهای من سابقهی ديرينه دارن!)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر