هنوز نرفتهم کانادا... امروز تمام مدت خونه بودم٬ فقط برای انجام يه کار بانکی بيرون رفتم. همهاش با خودم فکر میگفتم نکنه اشتباه کرده باشی٬ بايد میموندی٬ بازم همينجا دنبال کار میگشتی٬ کمکم روی پای خودت وايميستادی... چرا اين کار رو کردی؟ اما بعد به يه چيزای ديگهای فکر میکنم و میگم عيب نداره٬ اين جوری بهتره٬ همهچی درست میشه... خلاصه اين که فعلا نمیدونم چه غلطی کردم٬ باشه تا بعد يواشيواش بفهمم و پشيمون بشم.
از بچهها هم زياد خبر ندارم٬ به offline هام جواب نميدن٬ فکر کنم به خاطر امتحانهاست. اين روزا فقط از آرزوی مهربونم خبر دارم٬ که اگر من هم ازش خبر نگيرم٬ اون احوال من رو میپرسه...
آمیتيس هم که شکر خدا هيچ وقت جواب من رو نمیده٬ يعنی انگار جواب هيچکس رو نمیده... باز جای شکرش باقيه که گهگاه update میکنه تا بدونم زندهست!
راستی٬ اين هم از اون نوع دوچرخهای که توی يکی از پستهای قبلی دربارهاش نوشته بودم٬ البته میگن کنترلش خيلی مشکله٬ قيمتش هم بالاست...
از بچهها هم زياد خبر ندارم٬ به offline هام جواب نميدن٬ فکر کنم به خاطر امتحانهاست. اين روزا فقط از آرزوی مهربونم خبر دارم٬ که اگر من هم ازش خبر نگيرم٬ اون احوال من رو میپرسه...
آمیتيس هم که شکر خدا هيچ وقت جواب من رو نمیده٬ يعنی انگار جواب هيچکس رو نمیده... باز جای شکرش باقيه که گهگاه update میکنه تا بدونم زندهست!
راستی٬ اين هم از اون نوع دوچرخهای که توی يکی از پستهای قبلی دربارهاش نوشته بودم٬ البته میگن کنترلش خيلی مشکله٬ قيمتش هم بالاست...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر