۱۱/۰۹/۱۳۸۶

من نژاد پرست نیستم (اما سفیدها را دوست دارم!)

کنار شین نشسته‌ام. شین یک دختر هجده نوزده ساله‌ی نیمه‌ ایرانی است. (مادرش ایرانی است.)
کسی از شین راجع به قرار دیروزش می‌پرسد، با لبخند می‌گوید که خوب بود، ظاهرا از پسره خوشش آمده.
من دارم با شین صحبت می‌کنم. ب که انگار چیزهایی شنیده نزدیک می‌شود و شروع می‌کند به سوال کردن از شین راجع به پسره.
ب یک خانم بنگلادشی است که دختری همسن و سال شین دارد.
از شین می‌پرسد: «پسره سفیدپوسته؟»
شین: «آره.»
ب: «خوبه! سعی کن یه پسر سفیدپوست پیدا کنی.»
شین می‌خندد.
شین: «مامانم هم همه‌ش همین رو میگه.»
ب: «من به دخترم هم گفته‌م که فقط با پسر‌های سفیدپوست حق داره بیرون بره. بهش گفتم که اگر روزی ببینم که یک پسر لاتینو یا سیاه‌ پوست رو آوردی خونه، با اردنگی پرتش می‌کنم بیرون.»
دیگر تحملم تمام شده، از بهت و خشم دارم خفه می‌شوم.
می‌گویم: «ب! هیچ می‌فهمی که این حرفی که می‌زنی چقدر نژاد‌پرستانه* است؟!»
ب: «نه! من نژاد‌پرست نیستم. من خودم بنگلادشی‌ام، اما با یک سفید پوست ازداوج کرده‌‌ام. من نژاد پرست نیستم!»
با خودم فکر می‌کنم چه خوب شد که معنی نژاد پرستی را هم یاد گرفتم!
می‌گویم: «خب این چه ربطی داره؟ تو داری راجع به آدم‌ها بر اساس نژادشون قضاوت می‌کنی، و این دقیقا نژاد پرستیه! این همه آدم لاتینو وجود دارند، بعضی‌هاشان آدم‌های خوبی‌اند و بعضی‌های دیگه شاید چندان خوب نباشند، درست مثل بقیه آدم‌ها...»
ب: «آره، اما بیشترشون عوضی‌اند!»
.
.
.
تا چند ساعت بعدش مغزم همچنان سوت می‌کشد.

* به نظرم نژاد پرستی ترجمه‌ی چندان مناسبی برای Racism نیست، اما کلمه‌ی بهتری سراغ ندارم.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

mani e nejhad paraasty ro ham yad gereftim

mamnoonam az neveshteye khoobetoon sai mikonam donbal konam

ناشناس گفت...

lotfan faramoosh nakonid ke siah ha ta chehel saale pish barde haye maa boodand