وقتی شنيدم که نوروز ياشار چه جوری بوده٬ فکر کردم که بهتره خفه بشم و زياد ننه من غريبم بازی در نيارم! درسته که بعد از سال تحويل رفتم سر کار٬ اما پيش مامان و بابا بودم٬ هفتسين و سبزیپلو ماهی هم داشتيم. اينجا هم چند تا عمو و عمه هستن که آدم احساس بیکسی نکنه٬ يکی دو نفر هم که برای نوروز اومدن...
گرچه پست نوروز نشناس تاخير کرد٬ اما آجيل تبريز هم بالاخره به دستمون رسيد. آجيل چهارشنبه سوری هم بود که برای اين يکی ديگه خيلی دير شده٬ اما يه ضربالمثل بنگلادشی هست که میگه: "برای لنبوندن هرگز دير نيست!"
هوا بوی عيد نداشت٬ در عوض آجيل بدجوری طعم و بوی عيد داشت...
گرچه پست نوروز نشناس تاخير کرد٬ اما آجيل تبريز هم بالاخره به دستمون رسيد. آجيل چهارشنبه سوری هم بود که برای اين يکی ديگه خيلی دير شده٬ اما يه ضربالمثل بنگلادشی هست که میگه: "برای لنبوندن هرگز دير نيست!"
هوا بوی عيد نداشت٬ در عوض آجيل بدجوری طعم و بوی عيد داشت...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر